براقبابا بن عزالدین کیکاووسبراق بابا (۶۵۵ -۷۰۷ق/۱۲۵۷-۱۳۰۷م)، درویش ترکمن آناطولیایی و صوفی مشهور عصر ایلخانان و از نزدیکان دو تن از حکمرانان مغول در ایران بود. ۱ - بیوگرافی براقبابانام بَراق (سگ) در زبان ترکیِ قپچاقی میان مغولها و ترکهای سدههای ۷ تا ۹ق/۱۳ تا ۱۵م نامی معمول بوده است؛ با اینهمه، در وجه تسمیه براق بابا گفتهاند که چون وی لقمه مراد خویش ساری سلتوق را بلعید، به او لقب براق دادند. [۱]
محمود کاشغری، دیوان لغات الترک، ج۱، ص۳۱۵، استانبول، ۱۳۳۳ق.
[۲]
Inan, A , X Barak efsanesi n , Belleten , Ankara, ۱۹۴۹ , vol XIII, no ۴۹، ج۱، ص۱۵۱.
[۳]
EI ۲، ج۱، ص۲.
اما این کلمه در مآخذ عربی، به قیاس لفظ عربی بُراق، به ضم خوانده شده، و با آن کلمه خلط گردیده است. [۴]
خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۱۰۶، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۶]
محمد ذهبی، «ذیول العبر»، ج۴، ص۱۳، همراه العبر، به کوشش محمد سعید ابن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
[۷]
ابن تغری بردی، النجوم، ج۸، ص۱۶۹.
براق در ترکیِ قپچاقی به معنی سگ بیمو است. این لقب افتخاری را (که یادآور نام افراد و قبایلی همچون کلب، معاویه، سگوند و جز آن است) مرشدش صاری صالْتُقْ به او داد. [۸]
فؤاد کوپریلی، «آناطولی دَه اسلامیت»، ج۱، ص۱۵، دارالفنون ادبیات فاکولته سی مجموعه سی، ش ۲ (۱۳۳۸/۱۹۱۹ـ۱۹۲۰)، ص ۳۹۲ـ۳۹۴.
صاری صالتق پارسایی جنگجو و نیمه افسانهای بود که اسلام را در کریمه و دوبریجه منتشر کرد.۲ - خانداندرباره خاستگاه و خاندان براق بابا در مآخذ متقدم و متأخر مطالبی آمده که در بهرهبرداری از آنها نباید جانب احتیاط را از دست داد. در یکی از تاریخهای عثمانی - که به اسم سلطان مرادخان عثمانی نوشته شده - و بنابر برخی افسانهها، آمده است که براق بابا یکی از دو فرزند عزالدین کیکاووس، از سلاجقه روم (حک ۶۴۳ - ۶۵۵ق/۱۲۴۵-۱۲۵۷م) بود که در اواخر عمر پس از درگیریهایی به دست واسیلیوس، امپراتور بیزانس اسیر شده بود. هنگامی که عزالدین کیکاووس به یاری قتلغ ملک از قلعهای که در آن محبوس بود، گریخت، دو فرزند خود را در آنجا بر جا گذاشت. براق بابا نخست تحت نظر بطریق روم آموزش دید و به مسیحیت گروید، اما بعدها به ساری سلتوق، از صوفیان معروف آن دیار پیوست، اسلام آورد و از مریدان او شد. در واقع، او در روستایی نزدیک توقاد حاجی بکتاش (طوقاد) در آناطولی مرکزی، که پدرش در آنجا زراعت میکرد، زاده شده بود. [۹]
ویتک، ج۱، ص۶۵۸ـ۶۵۹.
[۱۰]
عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ج۱، ص۳۷، حاشیه، ترجمة توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۱۱]
محمود آقسرایی، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، ج۱، ص۷۵، به کوشش عثمان توران، آنکارا، ۱۹۴۳م.
[۱۲]
Wittek, P X Yazijioghlu q Ali on the Christian Turks of the Dobruja n , Bulletin of the School of Oreintal and African Studies, ۱۹۵۲, vol XIV، ج۱، ص۶۵۸-۶۵۹..
در روایتهای دیگر، براق بابا را تنها از خانوادهای اشرافی و ثروتمند دانستهاند و به شاهزادگی او اشاره نکردهاند. در واقع تنها پیوند قاطعی که میان عزالدین کیکاووس و براق بابا میتوان یافت، آن است که عزالدین در ۶۵۵ق به شهر توقات (بین قونیه و سیواس در روم) گریخت. [۱۵]
لین پول، استنلی، طبقات سلاطین اسلام، ج۱، ص۱۳۸، ترجمة عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۱۲ش.
[۱۶]
زامباور، معجم الانساب و الاسرات الحاکمة، ج۱، ص۲۱۸، ترجمة زکی محمدحسن و حسن احمدمحمود، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
و براق بابا نیز در همان سال، در همان شهر به دنیا آمد. و نسبت «رومی» وی نیز از همینجاست. براق بابا یکی از خلیفههای اصلی (متوفی ۶۶۹) به شمار رفته است، [۱۹]
ولایت نامه، ج۱، ص۸۱.
[۲۰]
ولایت نامه، ج۱، ص۹۰.
اما به لحاظ زمانی چنین امری غیر ممکن است.۳ - شهرتبراق بابا پس از پیوستن به ساری سلتوق تقریباً به همه نقاط آناتولی سفر کرد و در تاریخی نامعلوم از او جدا شد، ولی در آن هنگام وی چندان شهرت یافته بود که چون به ایران سفر کرد، در دربار غازانخان (حک ۶۹۴ -۷۰۳ق/۱۲۹۵-۱۳۰۴م)، حکمران ایلخانی، مورد لطف و توجه او قرار گرفت. پس از مرگ غازانخان، براق بابا نزد پسر وی اولجایتو نیز از حرمت بسیار برخوردار بود، چندانکه اولجایتو او را به نمایندگی از سوی خود به نقاط مختلف میفرستاد؛ از جمله در ۷۰۵ یا ۷۰۶ق براق بابا با صد تن از مریدانش با نامهای از سلطان ایلخانی، نزد ملک ناصر به شهر دمشق رفت. [۲۱]
خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۱۰۶، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۲۲]
ابوبکر ابن دواداری، کنز الدرر، ج۹، ص۱۵۰، به کوشش روبرت رومر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۲۳]
ابن تغری بردی، النجوم، ج۸، ص۱۶۹.
افرم که از دوستداران صوفیه در آن ناحیه بود، قاضی قطبالدین بن شیخ سلامیه، ناظر سپاه را به قابون فرستاد تا از حال این گروه جویا شود. [۲۵]
خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۱۰۶-۱۰۷، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۲۶]
محمد ابن طولون، القلائد الجوهریة، ج۱، ص۳۲۰، به کوشش محمداحمد دهمان، دمشق، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۰م.
گفتهاند: از براق بابا نزد افرم کراماتی ظاهر شد و به همین سبب، افرم هدایایی تقدیم او کرد. [۲۷]
خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۱۰۶-۱۰۷، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
به گفته ذهبی براق بابا در آن روزگار حدود ۴۰ سال داشت و با هیأتی شگفت به شام وارد شد. [۲۸]
محمد ذهبی، «ذیول العبر»، ج۴، ص۱۳، همراه العبر، به کوشش محمد سعید ابن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
وضع ظاهری این گروه از صوفیان که با او به شام درآمدند، چندان شگفت بود که صفدی به وصف یکی از ایشان پرداخته، و سراجالدین محار در قطعه شعری به تفصیل وضع ایشان را وصف کرده است. [۲۹]
خلیل صفدی، اعیان العصر، ج۱، ص۲۲۵-۲۲۶، چ تصویری، به کوشش سزگین، فرانکفورت، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۹۰م.
[۳۰]
خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۱۰۷-۱۱۰، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۳۱]
ابن تغری بردی، النجوم، ج۸، ص۱۶۹.
سپس براق بابا و مریدانش از شام راهی مصر شدند، اما از ورود ایشان به آنجا جلوگیری شد. پس ناچار به بیتالمقدس رفتند و در ۷۰۷ق دوباره به ایران بازگشتند. ۴ - مذهب و عقایداینکه براق بابا بر مذهب تشیع بود، یا تسنن چندان روشن نیست، اما اولجایتو که خود دارای گرایش شیعی بود، او را به سرزمین گیلان گسیل داشت تا ظاهراً به تبلیغ آیین تشیع بپردازد. در آن هنگام، گیلان دستخوش آشوب و ناآرامی بود و گیلانیان یکی از فرماندهان ایلخانی به نام قتلغ را در اسارت خود داشتند. براق بابا به همراهی قطلیجا در این مأموریت کوشش میکرد تا موجبات آزادی او را فراهم آورد، اما چون به حدود لاهیجان رسید، مردم آن سرزمین او را به اتهام جاسوسی به قتل رساندند. [۳۴]
دورن، ج۴، ص۱۴۸ـ۱۵۱.
[۳۵]
خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۱۰۷، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۳۶]
ابوبکر ابن دواداری، کنز الدرر، ج۹، ص۱۵۰، به کوشش روبرت رومر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.
[۳۷]
عبدالله ابوالقاسم کاشانی، تاریخ اولجایتو، ج۱، ص۷۰، به کوشش مهین همبلی، تهران، ۱۳۴۸ش.
[۳۸]
ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج۳، ص۲۴۹، به کوشش نبیل محمد عبدالعزیز، قاهره، ۱۹۸۵م.
[۳۹]
دائرة المعارف دیانت، ج۵، ص۶۲.
پس از این واقعه، به گفتة ابوالقاسم کاشانی مریدان براق بابا استخوان کشته دیگری را به گمان اینکه جسد اوست، به سلطانیه آورده، دفن کردند و بر سر آن بنایی ساختند و اولجایتو نیز مبلغی به عنوان مقرری برای مریدان او معین کرد. [۴۰]
دائرة المعارف دیانت، ج۵، ص۶۲.
با آنکه براق بابا اواخرِ عمر خود را در ایران گذرانید و در همانجا کشته شد، به نظر میرسد که وی همچنان پیروانی با عنوان براقیون در نواحی آناتولی داشته است. [۴۱]
دائرة المعارف دیانت، ج۵، ص۶۲.
[۴۲]
Iranica.
در باب عقاید و آراء براق بابا و مریدانش در مآخذ موجود، خاصه منابع عربی آگاهیهایی آمده، و حتی هیأت ظاهری ایشان نیز وصف شده، و گویا همین موضوع دست مایه طعن و تمسخر مسلمانان شام بوده است. [۴۳]
خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۰، ص۱۰۷، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م.
[۴۴]
ابن تغری بردی، المنهل الصافی، ج۳، ص۲۴۸، به کوشش نبیل محمد عبدالعزیز، قاهره، ۱۹۸۵م.
[۴۵]
احمد ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة، ج۲، ص۵، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م.
از روی همین اوصاف میتوان دریافت که براق بابا و پیروانش به نحوی از «سنتهای شمنی» پیروی میکردهاند. با اینهمه، گفته شده است که او و مریدانش هر روز مانند دیگر مسلمانان نماز میگزاردهاند و حتی براق بابا محتسبی را برای این کار گماشته بوده است. با ملاحظه این تناقضات، برخی چنین نتیجه گرفتهاند که براق بابا و پیروانش به طریقت حیدریه، از گروه قلندریه وابسته بودهاند. [۴۹]
دائرة المعارف دیانت، ج۵، ص۶۲.
فرقة براقیه را گاه منسوب به جنبش بابائیه نیز دانستهاند، زیرا آن جنبش در نیمه اول قرن ۷ق همزمان با یورش مغولان در آناتولی و در قلمرو سلاجقه روم (حک ۴۰۷-۷۰۷ق/۱۰۱۶- ۱۳۰۷م) پا گرفت و دامنهاش به ایران نیز رسید. [۵۰]
دائرة المعارف دیانت، ج۵، ص۶۲.
[۵۱]
EI ۲، ج۱، ص۲.
[۵۲]
«دائرة المعارف زبان۲»، ج۱، ص۳۱۱.
علاوه بر این، از آنجا که مرادِ براقبابا، ساری سلتوق از درویشهای ترک و از اولیای بکتاشیه بوده است [۵۳]
EI ۲، ج۱، ص۲ ذیل ساری سلتوق.
[۵۴]
Iranica.
[۵۵]
«دائرة المعارف زبان۲»، ج۱، ص۳۱۱.
او را به این فرقه نیز منسوب کردهاند.۵ - همعصر جلالالدین بلخیبراق بابا همعصر مولانا جلالالدین بلخی بوده است، به همین سبب، احتمال دادهاند که در اوایل زندگی خود مولانا را ملاقات کرده باشد؛ اما در مآخذ موجود به این موضوع اشارهای نشده است. تنها میدانیم که حیران امیرجی، جانشین براق بابا، حسامالدین چلبی (د ۷۱۰ق/ ۱۳۱۰م) شیخ فرقه مولویه را در مسکین خانه براقیه در سلطانیه مهمان کرده، و از او پذیرایی نموده، و خود نیز پس از چندی برای زیارت مقبره مولانا رهسپار قونیه شده است. [۵۶]
احمد افلاکی، مناقب العارفین، ج۲، ص۸۶۰ -۸۶۱، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، ۱۹۸۰م.
[۵۷]
عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ج۱، ص۱۱۴- ۱۱۵، ترجمة توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۵۸]
عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ج۱، ص۴۹ -۴۸، ترجمة توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۵۹]
Turan, O, X Sel ۵ uk t O rkiyesi din tarihine dair bir kaynak n , Fuad K N prOlO armagan o , Istanbul, ۱۹۵۳، ج۱، ص۵۴۶-۵۴۷..
۶ - نفوذ در سلطانیه و آناطولیپس از مرگ براق بابا، نفوذش همچنان در سلطانیه و آناطولی باقی بود. الجایتو برای پیروان او در سلطانیه لنگری ساخت که برای آن روزانه پنجاه دینار هزینه تعیین شده و سرپرستی آن به احفاد وی واگذار شده بود. در آناطولی گِیِکْلی بابا، که با سلطان اورخان عثمانی پیوندهایی داشت، و تَپْدوق اَمْره، معلم شاعر صوفی مشهور یونس امره، از خلفای براق بابا به شمار میرفتند، و ظاهراً طبقهای از درویشان موسوم به براقیون نیز وجود داشتهاند. [۶۰]
عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ج۱، ص۴۳.
۷ - آثار و تالیفاتبراق بابا رساله مختصر که بسیار موجز و پیچیده، شامل ضربالمثلهای موجز و چیستانوار به زبان ترکی قپچاقی و مجموعهای از ملفوظات وی در حالت وجد و بیخودی است که توسط یکی از مریدانش گردآوری شده است و به همین سبب، حاوی کلمات نامفهومی شبیه به شطحیات است. حدود پنجاه سال پس از مرگش، شخصی به نام قطب العَلْوی، شرحی عالمانه به فارسی نغز و همراه با نقل قولهای فراوان از شاعرانِ صوفی پارسیگوی بر آن نوشت. [۶۱]
عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ج۱، ص۴۵۷ـ۴۷۲.
مطلب مهم در متن رساله ادعاهایی است مبنی بر خدمت کردن به «سلطان» (ظاهراً الجایتو) همچون سربازی وفادار، و دعای پایان رساله مبنی براینکه حکمرانان رومی قسطنطنیه و طرابزون شکست بخورند و به دریا ریخته شوند. این رساله چندین بار به چاپ رسیده، و آخرین چاپ آن به کوشش گولپینارلی در ۱۹۳۶م همراه کتاب یونس امره انجام پذیرفته است. [۶۲]
Diri N z, HA, X Kutb O l،alev Q 'nin Barak Baba risalesi serhi n , T O rkiyat mecmuas o , Istanbul, ۱۹۵۱، ج۱، ص۱۶۸.
[۶۳]
عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ج۱، ص۲۰۷ -۲۰۲، ترجمة توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۶۶ش.
[۶۴]
Iranica.
[۶۵]
دائرة المعارف دیانت، ج۵، ص۶۲.
[۶۶]
«دائرة المعارف زبان۲»، ج۱، ص۳۱۱.
۸ - مشاور غازانخانگفتهاند براق بابا یکی از کسانی است که درباره زندگی و تعالیم مولانا جلالالدین رومی طرف مشورت غازانخان بوده و شاید او را در اوایل زندگی ملاقات کرده باشد. [۶۷]
احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۲، ص۸۴۸، چاپ یازیجی، آنکارا ۱۹۵۳.
اولوعارف چلبی (متوفی ۷۱۰)، پیشوای طریقه مولوی از لنگرِ براقی در سلطانیه دیدار کرد و در آنجا حیران امیرجی، نوه براق بابا، از او پذیرایی کرد. حیران امیرجی نیز مدتی بعد از قونیه بازدید به عمل آورد [۶۸]
احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، ج۲، ص۸۶۰، چاپ یازیجی، آنکارا ۱۹۵۳.
.۹ - فهرست منابع(۱) احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، چاپ یازیجی، آنکارا ۱۹۵۳. (۲) حلمی ضیاء (اولکن)، «آناطولی تاریخینده دینی روحیات مشاهده لری»، محراب، (حزیران ۱۳۴۰/ژوئن ـ ژوئیه ۱۹۲۴). (۳) ضیاءالدین فخری، «براق بابا رساله سی»، حیات، ش ۲۹ (۱۶ ژوئن ۱۹۲۸). (۴) فؤاد کوپریلی، «آناطولی دَه اسلامیت»، دارالفنون ادبیات فاکولته سی مجموعه سی، ش ۲ (۱۳۳۸/۱۹۱۹ـ۱۹۲۰). (۵) گولپینارلی. (۶) دورن. (۷) ولایت نامه. (۸) ویتک. (۹) محمود آقسرایی، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، به کوشش عثمان توران، آنکارا، ۱۹۴۳م. (۱۰) ابن تغری بردی، المنهل الصافی، به کوشش نبیل محمد عبدالعزیز، قاهره، ۱۹۸۵م. (۱۱) ابن تغری بردی، النجوم. (۱۲) احمد ابن حجر عسقلانی، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۳ق/۱۹۷۳م. (۱۳) ابوبکر ابن دواداری، کنز الدرر، به کوشش روبرت رومر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م. (۱۴) محمد ابن طولون، القلائد الجوهریة، به کوشش محمداحمد دهمان، دمشق، ۱۴۰۱ق/۱۹۸۰م. (۱۵) عبدالله ابوالقاسم کاشانی، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، ۱۳۴۸ش. (۱۶) احمد افلاکی، مناقب العارفین، به کوشش تحسین یازیجی، آنکارا، ۱۹۸۰م. (۱۷) محمد ذهبی، «ذیول العبر»، همراه العبر، به کوشش محمد سعید ابن بسیونی زغلول، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م. (۱۸) زامباور، معجم الانساب و الاسرات الحاکمة، ترجمة زکی محمدحسن و حسن احمدمحمود، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م. (۱۹) خلیل صفدی، اعیان العصر، چ تصویری، به کوشش سزگین، فرانکفورت، ۱۴۱۰ق/ ۱۹۹۰م. (۲۰) خلیل صفدی، الوافی بالوفیات، به کوشش ژاکلین سوبله و علی عماره، بیروت، ۱۴۰۰ق/ ۱۹۸۰م. (۲۱) محمود کاشغری، دیوان لغات الترک، استانبول، ۱۳۳۳ق. (۲۲) عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ترجمة توفیق هاشمپور سبحانی، تهران، ۱۳۶۶ش. (۲۳) لین پول، استنلی، طبقات سلاطین اسلام، ترجمة عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۱۳۱۲ش. (۲۴) Diri N z, HA, X Kutb O l-alev Q 'nin Barak Baba risalesi serhi n , T O rkiyat mecmuas o , Istanbul, ۱۹۵۱. (۲۵) EI ۲. (۲۶) G N lp o narl o A, Yunus Emre, Istanbul, ۱۹۳۶. (۲۷) Inan, A , X Barak efsanesi n , Belleten , Ankara, ۱۹۴۹ , vol XIII, no ۴۹. (۲۸) Iranica. (۲۹) Turan, O, X Sel ۵ uk t O rkiyesi din tarihine dair bir kaynak n , Fuad K N prOlO armagan o , Istanbul, ۱۹۵۳. (۳۰) TOrk dili ve edebiyat o ansiklopedisi, Istanbul، ۱۹۷۷. (۳۱) TOrkiye diyanet vakf o Isl @ m ansiklopedisi, Istanbul, ۱۹۹۲. (۳۲) Wittek, P X Yazijioghlu q Ali on the Christian Turks of the Dobruja n , Bulletin of the School of Oreintal and African Studies, ۱۹۵۲, vol XIV. ۱۰ - پانویس
۱۱ - منبعدانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «براقبابا بن عزالدین کیکاووس»، شماره۸۷۰. دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «براقبابا»، شماره۴۶۸۸. ردههای این صفحه : تراجم | درگذشتگان سده 8 (قمری) | مشایخ صوفیه | مشایخ قرن هفتم | مقالات دانشنامه بزرگ اسلامی | مقالات دانشنامه جهان اسلام
|